فاطمه بانوفاطمه بانو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

پرنسسی افسانه ای در دنیای واقعی

لطفا عاشق مادرتان باشید

بدن انسان تا 45 واحد درد را تحمل میکند بدن زن هنگام تولد نوزاد تا 57 واحد درد رو احساس میکنه این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه بدنه!!!                                   سپاسگذار تمام فداکاری های مادرتان باشید.
18 فروردين 1391

میخواهم مادر باشم تا هرچیز دیگر در دنیا

دوست دارم مادر باشم تا هر کس دیگر روی زمین فرزندی را با عشق به بار ارم از کودکی پرستاری کنم به جای اینکه گردنبند ملکه ای را بر بالای قلبی سخت بر گردن بیاویزم دوست دارم نوزادی را در بستر نوازش کنم تا در ارامش و امنیت بیارامد تا اینکه احمقانه تاجی از دانه های الماس بر سر بگذارم دوست دارم صورت معصوم کودکی را بشویم با چشمهایی براق و خندان بجای انکه در مراسم پرشکوه و پراب ورنگ پادشاهان حضور یابم                           دوست دارم مادر باشم تا هرکس دیگر روی زمین ...
17 فروردين 1391

خرید عروسکم برای رفتن به عروسی

گنجشکک اشی مشی من امروز عصر با هم رفتیم بازار اول من رفتم کارای ثبت نامم برای کلاسو انجام دادم بعدم رفتیم واست بعد کلی گشتن یه پیراهن ملوس با گل سر و بازو بند و پاپوش خوشگل خریدم که خوشتیپ کنیم با هم بریم عروسی نمیدونی چندتا مغازه رو گشتیم تا یه چی به سایز شما که به کلاستم بخوره پیدا کنیم بهر حال خریدامونو کردیم برنامه کلاسمم درست شد بعد اومدیم خونه دعا کن دخملی من بقیه مشکلاتمونم ایشالا حل بشه تا با ارامش بیشتری به کارامون برسیم هر چند مامانی و بابایی اینقد مواظبمونن که اب تو دل ما تکون نمیخوره دستشون درد نکنه من و تو تا همیشه مدیون محبتاشونیم.
17 فروردين 1391

واکسن دو ماهگی

روز سه شنبه 15 فروردین با 15 روز تاخیر بالاخره واکسنتو زدی من ومامانی صبح زود شما رو بردیم بهداشت و خانم دکتر اونجا به شما واکسن زد وقطره داد شما هم کم نذاشتی و تا توان داشتی جیغ زدی اونجا رو گذاشتی رو سرت بعدم قد و وزنتو چک کردن که خدا رو شکر خوب بود وگفتن هر چهار ساعت بهت قطره استامینوفن بدیم که تب نکنی ما هم اینکارو کردیم اما ابنبات من اینقد نق نقو بود که هر کی میدیدش دلش ریش میشد همچین ناله میکردی که نگو تبم کردی الهی من برات بمیرم کاش میشد من جای تو واکسن میزدم و تب میکردمو پاهام ورم میکرد خلاصه منم کاری نداشتم جزاینکه پیشت بشینم و نازتو بخرم و هی حوله گرم کنم بذارم رو پات شبم مهمان داشتیم چندتااز دوستام اومدن واسه جوجوم کادو اوردن منم ...
17 فروردين 1391

خوش اخلاق

چند وقته یاد گرفتی صبح که از خواب پا میشی کلی میخندی قربون اون دهن بی دندونت برم که دل همه رو بردی اینجا که صبحا همه منتظرن تو بیدار شی بعد بدو بدو بیان بالا سرت بات حرف بزنن و خندیدنتو ببینن تازه همه دردسراشم به جون میخرن مثل عوض کردن لباست و بالا اوردن و خرابکاریتم جای خود تو هم کم نمیزاری و اساسی میخندی ایشالا همیشه بخندی یاد گرفتی از خودت صدا در میاری هی انقا انقا میکنی اینقد ملوس وقتی داری شیر میخوری یه چند دقیقه شیر خوردنو ول میکنی و شروع میکنی با همون زبونت خودتو لوس کردن کلی با مامان حرف میزنی انقو میکنی خوابایی که شب دیدی واسم میگی بعد یادت می افته بازم شیر بخوری من همه جوره عاشقتم عروسک   ...
10 فروردين 1391

میگم که بدونی

خوشمل من دلم پر حرف واسه گفتن به تو هر دقیقه ی زندگی تو قصه ها داره اما چه کنم که خانمی اینقد شیطونی که من وقت نمیکنم مفصل برات بنویسم تا خالی شم تنها وقتی که میتونم بنویسم ساعت دو یا سه شبه که تازه لالا کردی اونوقتام تازه دوس دارم بشینم نگاه خواب ناز تو کنم و دلم بلرزه خدایا خودت کاری کن یکی یدونه ی من همیشه اروم بخوابه دیشب نمیدونم چت بود خیلی بی قراربودی اخر شب همچین گریه زاری کردی که نگو و نپرس بغلت میکردیم ساکت نمیشدی شیرت دادم ساکت نشدی جاتو عوض کردیم اما تو بازم گریه کردی بابایی من بغلت کرد نازتو خرید خاله و دایی بازیت دادن اما تو بد خواب شده بودیو بهانه گیر خلاصه همه رو ریختی به هم جیغ که میزدی منم گریم میگرفت اما تو که میدونی ماما...
10 فروردين 1391

هستی من دخملم

اگرچه جای دل دریای خون در سینه دارم     ولی در عشق تو دریایی از دل کم میارم اگرچه روبه رویی مثه ایینه با من               ولی چشمام بسم نیست برای سیر دیدن نه یک دل نه هزار دل همه دلهای عالم       همه دلهارو میخوام که عاشق تو باشم تویی عاشقتر از عشق تویی شعر مجسم    تو باغ قصه از تو سحر گل کرده شبنم تو چشمات خواب مخمل شراب ناب شیراز    هزار میخونه اواز هزار و یک شب راز                    میخوام تو...
4 فروردين 1391